بر آشیان خویش آرمیدگانیم در هیاهوی پر فتنه روزها .
ستاره ای برگردنش می آویزم و بخت را در برابرش حلقه زرنگاری می سازم آسمان آبی را جامه ای و کلام یاران را ترانه ای…
در نگاه ها راز پیوند پنهان در پس گسستن هاست و خاموش ترانه ای در چنبره خفته هشیاری چشمان بسته لبان خاموش سرشار از کلامند…
می گویم بیا کدورت هایمان را برگرده اسب وحشی گذشته بنشانیم و در پشت سر رهایش سازیم از محبت سخن بگوئیم بخاطر پرنده کوچکی که…
چنگال وحشی یک هیجان آرامم نمی گذارد از تصویر خویش بر آئنیه شکسته می گریزم توان دیدن انعکاس احساسم را در نگاه آنکس که دستش…
در آئینه و آب در آسمان نقش یکی بیش نیست آنکه دوستش می دارم و دستم را بسویش دراز کردم از دیگران شکوه نمی کنم…
من از بارگاه ترانه های عاشقانه سرود گمشده ام را تمنا می کنم بادستانی آکنده از درد در خستگی فریادهای خشکیده من از بیهوده نشستن…
من کلام دوستی را در چشمان خویش فریاد می کنم بی آنکه امیدی به محبت ، از کسی داشته باشم چاووش ترانه من نیست به…
ما از هیجان وحشی یک سکوت از بادها و موج ها سخن ابرها و باران خاک و سبزه با نگاه های خاک خورده می گوئیم…
به هنگام پرواز خیالش در هفت شهر عشق تنها با جرعه ای شراب مرا به صلیب می خواند . گوئی نمی داند که من سال…