می گویم
بیا کدورت هایمان را
برگرده اسب وحشی گذشته بنشانیم
و در پشت سر رهایش سازیم
از محبت سخن بگوئیم
بخاطر پرنده کوچکی که در تاریخ خانه می خواند
و
بخاطر غنچه ای که فردا می شکفد
بخاطر آسایش پرستوئی
که در ایوان خانه لانه کرده است
باهم درشت نگوئیم
بخاطر قطره شبنمی
بیا
تو و من
راز هایمان را
شکوه هایمان را
فقط
در ر گوش هم نجوا کنیم .