فهرست بستن

سراب

من از بارگاه ترانه های عاشقانه

سرود گمشده ام را تمنا می کنم

بادستانی آکنده از درد

در خستگی فریادهای خشکیده

من از بیهوده نشستن نمی گویم

از تولدی بدشگون می گویم

که هراس را ارمغان زایش خویش

آورده است

آه ،

هر تولدی امروز چرا ؟

که نام آمیزش خون را

در رگان خویش می خواند

بی لبخندی ،برای دوست داشتن

و یا ،همراه بودن

با چشمانی به صحرا دوخته

سراب را یقین می پندارند.