مجید مشیدی
بیهودگی
در فضای غبار آلود شهر
با انسانهائی سرشار از رنگ و زنگ
با درونی پر از وحشت از اربابان
با قلبی پر از خواهش به وعده ها
با نگاهی سنگین و ناباور
و تنی خسته از بیهوده گی
با همه بودن و نبودن به آینده
روزهای طولانی و کوتاه زندگی را
در محیطی سرد و بی تفاوت می گذارند
اربابان سرمایه با خنده های تمسخر آمیزشان
با شرارت شان
بیهوده گی هستی را به اثبات می رسانند.