فهرست بستن

نگرشی کوتاه به وقایع 30 خرداد1360

مجید مشیدی

آن دو سال و اندی، یعنی از 22 بهمن1357 تا 30 خرداد 1360، دوره حکومت جمهوری اسلامی نبود. بلکه یک دوره باز با فعالیت سیاسی جملگی جریانهای سیاسی بود. با تمام تحرکات ضد انقلابی، از جمله چاقوکشی ها و حمله به تجمعات فعالان سیاسی و کشتار خلخالی جنایتکار در همان زمان در کردستان و ترکمن صحرا ، در نهایت رژیم قدرت برخورد و سرکوبی سازمانهای سیاسی را در این مرحله نداشت چون هنوز سازماندهی مشخصی را برای سرکوبی به طور قوی ایجاد نکرده بود.

 در این فاصله زمانی تا سر فصل 30 خرداد 1360 این امکان را پیدا کرد که یک کودتای ضد انقلابی و خونین را سازماندهی کند. روزانه صدها  نفر را در سراسر کشور به جوخه های اعدام سپرد و قلع و قمع مخالفان را آغاز کرد.این کودتا از حمایت کشورهای غربی برخوردار بود و باعث شد که رژیم اسلامی تثبیت  شود و تا به امروز در قدرت بماند.

قتل عام، از خرداد 1360 تا مقطع تابستان 1367 ، علیه مخالفان ادامه داشت . این کشتار یکی از جنایات عظیم قرن بیستم بود. جهان آگاه نشد که چگونه در این سالها قتل عام های سیستماتیک در زندان های رژیم اسلامی به مورد اجرا گذاشته شده است.

حاکمان اسلامی براین باور بودند که با گسترش خشونت می توان جلو رشد جریانهای مترقی و در نهایت جلو تغییر را گرفت. ولی این آگاهی وجود نداشت که پیدایش و توسعه خشونت بیانگر ناسالم بودن ساختار حاکمیت است. نمی توان با خشونت برای همیشه از تغییر در ساختار جلوگیر کند.

باید نگاهی تحلیلی به وقایع قبل و بعد از 30 خرداد 1360 انداخت و به نا شناخته بودن ماهیت خمینی برای سازمانهای سیاسی پی برد.  این باز نگری برای نسل های آینده که در مبارزات سیاسی و اجتماعی حضور خواهند داشت ، بسیار مفید خواهد بود.

تقریبا جملگی نیروهای چپ بعد از استقرار حکومت اسلامی معتقد بودند که ماهیت طبقاتی نظام را دریافته اند و در نهایت خواستار سرنگونی آن بودند. – اشرف دهقانی در سال 1358 رژیم اسلامی را نامشروع اعلام کرد و برای ادامه مبارزه  مسلحانه علیه ارتجاع به کردستان رفت.- ولی این نیروها فاقد یک رهبری یا شورای رهبری آگاه به مسائل علو م سیاسی و اجتماعی ، روابط بین المللی و روان شناسی اجتماعی بودند و تماما به طور سنتی دارای فرهنگ استالینیستی بوده و این فرهنگ مانع  تحلیل درست در آن زمان بود.  

متاسفانه امروز بعضی از این جریانها همچنان این فرهنگ را به همراه خود دارند. جریانهای چپ نما مانند حزب توده و سازمان اکثریت ، از روز اول امام شان را ضد امپریالیست می دانستند و در کنار روحانیت برای استقرار و بقای حکومت اسلامی تلاش می کردند. 

تمام نیروهای در آن زمان ادعای بدست گرفتن قدرت را در سر داشتند. بافت نظام اسلامی در ابتدا دو گانه بود یعنی بافت لیبرال- ارتجاع را در بر داشت. متاسفانه در این رابطه اشتباه فاحشی از طرف اکثر نیروهای وجود داشت.

زیرا در تفکر آنان لیبرالیسم جاده صاف کن امپریالیزم بود و همین اندیشه باعث شد که تضاد اصلی  لیبرالها شدند و ارتجاع را تضاد فرعی قلمداد کردند.

در “جمع بندی یک ساله مقاومت مسلحانه” که از طرف سازمان مجاهدین در سال1361 بیرونی شد  و از این تاریخ به بعد دیگر جمع بندی سالهای بعدی وجود ندارد، آقای رجوی می گوید ” حتی یک سال قبل از ورود خمینی به ایران، از روی اطلاعیه هائی که می داد، تفکر و ماهیتش را به طور مکتوب، تحلیل نموده و بر “خصایص ارتجاعی” او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل – که بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید- آشکارا گفته بودیم که اگر خمینی بیاید، هیچ مسئله ای از جامعه را نخواهد توانست حل کند و باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود.” (1)

پس یک سال قبل از به حاکمیت رسیدن خمینی ، سازمان مجاهدین بنا به گفته خودشان آگاهی داشتند که در نهایت یک رو یاروئی با نظام جدید خواهند داشت. پس اگر مجاهدین شناخت کافی از ماهیت ارتجاعی خمینی داشته اند، چرا اقدام به افشای مستقیم ماهیت این جرثومه فساد را تا قبل از 30 خرداد 1360 در دستور کار خود قرار نداده بودند؟ پس در نهایت 30 خرداد به آنان تحمیل نشد، بلکه روند برخورد تاریخی دو نگرش از یک ایدئولوژی بود.

آقای رجوی در “جمع بندی یک ساله مقاومت”  می گوید  “یادآوری می کنم که در اردبیهشت همان سال، اگر یادتان باشد، ما به خمینی نامه نوشتیم- آن هم یک نامه ی سرنوشت ساز- و اتمام حجت کردیم: گفتیم ( مودبانه هم گفیتم ) قانون اساسی را که خودت نوشتی و ما به آن رای ندادیم، همان را اجرا کن. اقلا مشروعیتت را در آن حد حفظ بکن. ما حاضریم در چارچوب یک زندگی و مبارزه ی مسالمت آمیز به آن هم تن بدهیم، به شرطی که آزادی ها و حقوق خلق در همان حد ناقص و ضعیف رعایت شود. سلاحهایمان را هم حاضریم تقدیم بکنیم. حاضریم به دیدنتان هم بیائیم.” (2)

موارد فوق نشان می دهد که قیام 1357 و سالهای اولیه بعد از آن سرشار از پیچیدگی های خاص خود بود و امروز بعد از 25سال ما بخوبی می توانیم با بازنگری به آن دوران به عدم تحلیل مشخص از ماهیت رژیم از طرف سازمانهای سیاسی پی ببریم. در یک جا می گویند که برخورد با خمینی اجتناب ناپذیر است و از طرف دیگر می خواستند تحت قانون اساسی رژیم اسلامی مبارزه مسالمت آمیز خود را ادامه بدهند. پس باید گفت ایشان هیچ گونه آمادگی برای مقابل با رژیم را در 30 خرداد نداشتند.

در این جا چند سئوال کلیدی از سازمان مجاهدین در رابطه با قبل از 30خرداد 1360 مطرح است.

  • آیا عنصر اجتماعی در آن زمان آمادگی حضور مجدد در میدان علیه ارتجاع را داشت؟ 
  • آیا از  میزان حمایت امپریالیست ها از رژیم آگاهی داشتید؟
  • آیا ازخصیصه ی ضدبشری، شقاوت و قساوت خمینی تحت کنترل سرمایه علیه نیروهای چپ اطلاع داشتید؟
  • آیا قیام مسلحانه شهری از طریق مبارزه مسلحانه سراسری امکان پذیر بود؟

جواب تمام سئوال ها فوق منفی است که جملگی، بنابه گفته خودشان، در این جمع بندی آورده شده است که برای مراعات اختصار گفته های ایشان را دو باره نمی آورم و توصیه می کنم حتما این کتاب –  اگر در دسترس باشد –  را بخوانید.

آیا اصولا این کودتا قابل پیش بینی بود؟ کدام سازمان سیاسی قادر بود جامعه را از این تنگنا عبور بدهد و سازماندهی یک جنگ نابرابر را در دستور کار خود قرار دهد؟ بررسی اساسی در اوضاع سیاسی آن دوره برای هر نیرو سیاسی در اپوزیسیون امروز ضروری است. تهدید واقعی در آن دوره و اکنون از جانب احزاب و سازمان های سیاسی است که ریشه ای در تفکر و اقتصاد سرمایه داری داشته و دارند.

اگر ما در مقطع خرداد 60 13 احزاب و سازمان های سیاسی ای داشتیم که به معنی واقعی حزب بودند و تحلیل مشخص از سیاست بین المللی و ماهیت خمینی داشتند،  آیا وضعیت بدین صورت پایان می یافت؟ مسلما نه!

1- “جمع بندی یک ساله مقاومت مسلحانه” توسط آقای مسعود رجوی مسئول اول و فرمانده عالی سیاسی – نظامی سازمان مجاهدین خلق در سال1361، صفحه 100

2- همان منبع صفحه 116

خرداد  1383